دلم به حال عشق ميسوزد

عشقولانه

زمان می گذرد و در انتهای راه می فهمی چقدر حرف نگفته دردل باقی ماند

حرفهایی که می توانست راهی به سوی عشق باشد

حرفهای نا تمامی که در کوچه های بن بست زندگی اسیرند

ناگهان لحظه غربت می رسد و تو در میابی که چقدر زود دیر شده

به تکاپو می افتی ....در غربت بیابان و در کوچ شبانه پرستوها

در لحظه وصال موج و ساحل دنبال عشق می گردي

دیر شده خیلی دیر

هر روز دوست داشتن را به فردا می انداختی و حالا می بینی دیگر فردایی وجود ندارد

سالها چشمت را به رویش بسته بودی و نمی دانستی

و یا شاید نمی فهمیدی

امروز حقیقت را باور می کنی....

اما افسوس که زودتر از آنچه فکر می کردی دیر شده



نظرات شما عزیزان:

sadegh
ساعت17:21---31 خرداد 1390
مرسی از اینکه به وب خودت سر میزنی دوستم

HATE
ساعت18:08---21 خرداد 1390
می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست
آن چنان که تارو پود قلب من از هم گسست
می روم با زخمهایی مانده از یک سال سرد
آن همه برفی که آشیانم را شکست
می روم اما نگویی بی وفا بود و نماند
از هجوم سایه ها دیگر نگاهم خسته است
........................................................ ........
بازم شرمنده!!!امیدوارم موفق باشید!!!
بازم بهم بسر ببخشید من اصن وقتشو ندارم بیام و درست و حسابی متنای وبت رو بخونم اما با توجه به قبلیا مطمئنم همه چیت بیسته!!!!!!
خدانگهدارت باشه!!!!


H_Darkness
ساعت22:59---11 خرداد 1390
سلام، خيلي قشنگ بود خوشم اومد
موفق باشين


رحمت الله
ساعت21:12---10 خرداد 1390
مطالب وبلاگت رو خوندم جالب بود

کلاوبت خیلی قشنگه اگه خواستی به منم سر بزن بابت نظرتم ممنون


صادق
ساعت14:03---10 خرداد 1390
گاهی گمان نمی کنی و می شود گاهی نمی شود که نمی شود گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است گاهی ناگفته قرعه به نام تو می شود گاهی گدای گدایی و بخت با تو نیست و گاهی تمام شهر با تو می شود


tanha_5505
ساعت12:01---8 خرداد 1390
نمیدونم میدونی یا نه ولی یه متنت نوشته هاش روهم افتاده
درستش کن
راستی قالب وبت از کجا؟؟


بشار
ساعت10:17---7 خرداد 1390

دوستان هر كدام در عشق معشوقي ميسوزند .
غروب و طلوع غم انگيز را مشاهده ميكنند و با تجديد خاطرات اشك ميريزند .
وصال ها به جدايي و جدايي ها به وصال مي گرايد .

عشاقي غرق در صحنه هاي شورانگيز وصال زندگي ميكنند و هر لحظه براي توصيف
معشوقه ي خويش به قلم و طبيعت پناهنده ميشوند تا بتوانند ثتاي وصال گويند.

عشاقي ديگر چند گوشه اي خلوت و دنج را برگزيده دست زير زنخدان نهاده و به
يار رفته به قهر و عمر كوتاه وصال مي انديشند . غم و اندوه حسرت و ناكامی وجودشان را احاطه كرده است .آنها هم در صدد هستند تا عظمت وصال و دردناكترين ساعات عمر خويش را كه در هجر مي گذرانند تبديل به وصال و عشق پاك نمايند .

خدايا ! خدايا ! به همه ي ما نظر كن ! همه نياز به عشق و ... داريم خودت وجودمان را سرشار از عشق و وفا كن ! خدايا عشق ابدي نصيبمان كن !
خدايا ! عشق شيرين خودت را هم از ما دريغ نكن و به همه ي مان از عشق لم يزلي
بچشان!!!


بشار
ساعت10:15---7 خرداد 1390

هنگامي كه چشمانت را ندارم در تاريكي زندگي مي كنم
و هنگامي كه خنده هايت را ندارم در سكوت
مانند مومني كه كسي خدايش را كشته باشد
من دليلي براي زندگي ندارم ...
به تو محتاجم ...
چون يك درخت به باران چون انسان به فراموشي چون تاريكي به روز
كاري نميتوانم بكنم چون عشق تو بر من غلبه كرده است و من همواره به تو محتاجم ...
براي دانستن اينكه شبها آسمان زيباست براي اينكه بهتر از آنچه هستم باشم براي اينكه بدانم زمان كوتاه است
و من همواره به تو محتاجم ...


logaft
ساعت19:00---6 خرداد 1390
سلام دوست خوبم...من لینکت میکنم...
فقط با چه اسمی...؟؟؟؟


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:,ساعت 15:12 توسط تنها|


آخرين مطالب
» خيالـ ...
» دفترنقاشي من...
» باران
» ســــردی نگـــــاه
» دل است دیگر ...
» بــــــاران بــــاشــــــد...
» غریبه....
» دنیا
» یارقاصدی

Design By : Pichak