زمان می گذرد و در انتهای راه می فهمی چقدر حرف نگفته دردل باقی ماند حرفهایی که می توانست راهی به سوی عشق باشد حرفهای نا تمامی که در کوچه های بن بست زندگی اسیرند ناگهان لحظه غربت می رسد و تو در میابی که چقدر زود دیر شده به تکاپو می افتی ....در غربت بیابان و در کوچ شبانه پرستوها در لحظه وصال موج و ساحل دنبال عشق می گردي دیر شده خیلی دیر هر روز دوست داشتن را به فردا می انداختی و حالا می بینی دیگر فردایی وجود ندارد سالها چشمت را به رویش بسته بودی و نمی دانستی و یا شاید نمی فهمیدی امروز حقیقت را باور می کنی.... اما افسوس که زودتر از آنچه فکر می کردی دیر شده
نظرات شما عزیزان:
آن چنان که تارو پود قلب من از هم گسست
می روم با زخمهایی مانده از یک سال سرد
آن همه برفی که آشیانم را شکست
می روم اما نگویی بی وفا بود و نماند
از هجوم سایه ها دیگر نگاهم خسته است
........................................................ ........
بازم شرمنده!!!امیدوارم موفق باشید!!!
بازم بهم بسر ببخشید من اصن وقتشو ندارم بیام و درست و حسابی متنای وبت رو بخونم اما با توجه به قبلیا مطمئنم همه چیت بیسته!!!!!!
خدانگهدارت باشه!!!!
موفق باشين
کلاوبت خیلی قشنگه اگه خواستی به منم سر بزن بابت نظرتم ممنون
درستش کن
راستی قالب وبت از کجا؟؟
دوستان هر كدام در عشق معشوقي ميسوزند .
غروب و طلوع غم انگيز را مشاهده ميكنند و با تجديد خاطرات اشك ميريزند .
وصال ها به جدايي و جدايي ها به وصال مي گرايد .
عشاقي غرق در صحنه هاي شورانگيز وصال زندگي ميكنند و هر لحظه براي توصيف
معشوقه ي خويش به قلم و طبيعت پناهنده ميشوند تا بتوانند ثتاي وصال گويند.
عشاقي ديگر چند گوشه اي خلوت و دنج را برگزيده دست زير زنخدان نهاده و به
يار رفته به قهر و عمر كوتاه وصال مي انديشند . غم و اندوه حسرت و ناكامی وجودشان را احاطه كرده است .آنها هم در صدد هستند تا عظمت وصال و دردناكترين ساعات عمر خويش را كه در هجر مي گذرانند تبديل به وصال و عشق پاك نمايند .
خدايا ! خدايا ! به همه ي ما نظر كن ! همه نياز به عشق و ... داريم خودت وجودمان را سرشار از عشق و وفا كن ! خدايا عشق ابدي نصيبمان كن !
خدايا ! عشق شيرين خودت را هم از ما دريغ نكن و به همه ي مان از عشق لم يزلي
بچشان!!!
هنگامي كه چشمانت را ندارم در تاريكي زندگي مي كنم
و هنگامي كه خنده هايت را ندارم در سكوت
مانند مومني كه كسي خدايش را كشته باشد
من دليلي براي زندگي ندارم ...
به تو محتاجم ...
چون يك درخت به باران چون انسان به فراموشي چون تاريكي به روز
كاري نميتوانم بكنم چون عشق تو بر من غلبه كرده است و من همواره به تو محتاجم ...
براي دانستن اينكه شبها آسمان زيباست براي اينكه بهتر از آنچه هستم باشم براي اينكه بدانم زمان كوتاه است
و من همواره به تو محتاجم ...
فقط با چه اسمی...؟؟؟؟
Design By : Pichak |